تصحیح چند خطا در دیوان فرّخی سیستانی
نوشته شده توسط : ادبیات پارسی

تصحیح چند خطا در دیوان فرّخی سیستانی

نویسندگان
1 محمود ندیمی هرندی ؛ 2 تهمینه عطائی کچوئی
1دانشگاه پیام نور
2فرهنگستان زبان و ادب فارسی
چکیده
از دیوان بیشتر شاعران عهد غزنوی، دست‌‌نوشتة کهن و معتبری به دست نداریم. آنچه از آثار آنان به چاپ رسیده، غالباً بر اساس نسخه‌‌های متأخّر، تصحیح و عرضه شده است. در این چاپ‌ها به دلایل گوناگون خطاهایی راه یافته است که در لفظ و معنی، از صورت اصلی خود دور شده‌‌اند. از جملۀ این شاعران، فرّخی سیستانی است که در اهمّیّت و تأثیر او در شعر فارسی تردیدی نیست. ما در یک بررسی اجمالی با اتّکا به فرهنگ‌های کهن (لغت فرس، فرهنگ جهانگیری، فرهنگ رشیدی) و جُنگ بقعة شیخ صفی‌‌الدّین اردبیلی نشان داده‌‌ایم که کلماتی مانند «چمچاخ، هوازی، پهنه‌‌بازی، چاکانیدن، هندوان، بسغده» در دیوان چاپی فرّخی، دستخوش تحریف و تبدیل شده‌‌اند.
 
کلیدواژگان
فرّخی سیستانی؛ تصحیح انتقادی؛ جُنگ بقعة شیخ صفی‌‌الدّین اردبیلی؛ فرهنگ‌های کهن
اصل مقاله

ابوالحسن علی بن جولوغ سیستانی معروف به فرّخی سیستانی، شاعر بزرگ اوایل قرن پنجم هجری است و از سرآمدان سخن در عهد خویش و جزو اثرگذارترین شاعران فارسی که بعضی از قصایدش مورد توجّه و اقبال بسیاری از گویندگان بزرگ قرار گرفته و از آن پیروی کرده‌‌اند[1] (یوسفی، 1368: 522-536). فرّخی در بیشتر سال‌های سلطنت سلطان محمود غزنوی در خدمت او بود و بارها محمود و فرزندان او و دیگر صاحب‌‌منصبان دستگاه غزنوی را مدح گفت (همان: 84-125). او در سال ۴۲۹ هجری با وجود آنکه هنوز جوان بود[2]، در غزنه درگذشت. مجموعه اشعاری که از وی باقی مانده، بنا بر دیوان چاپی‌اش، نزدیک به نُه هزار بیت است.

از دیوان غالب شاعران عصر غزنوی دست‌‌نوشتۀ کهن و معتبری باقی نمانده و بیشتر دست‌‌نوشته‌‌های شناخته‌شدۀ آثار آنان از قرن دهم بدین سو، به‌خصوص از اواخر قرن دوازدهم و اوایل قرن سیزدهم است. این سال‌ها مقارن با دورة معروف به «بازگشت ادبی» بود که شعر عهد غزنوی، طالبان بسیاری پیدا کرد و دیوان‌های شاعران پیش از مغول بارها نوشته شد و به همین دلیل بیشتر نسخه‌های موجود از دیوان فرّخی و منوچهری و عنصری مربوط به همین دوره است.

امروزه برای محقّقان ادبی که اهمّیّت و ارزش شعر عصر سامانی و غزنوی را به خوبی می‌‌دانند، عرضۀ صورت صحیح یک کلمه از مجموعه اشعار باقی‌‌مانده از این دوره، شایان توجّه و ارزنده است.

سابقۀ پژوهش

دیوان فرّخی یا منتخباتی از آن چندین بار در تهران و لاهور و بمبئی چاپ شده است. از این میان، دو چاپ آن حائز اهمّیّت است: نخست چاپ علی عبدالرّسولی در سال 1312 خورشیدی و دیگری چاپ محمّد دبیرسیاقی که تا به امروز مرجع همۀ محقّقان و پژوهشگران بوده است. دکتر دبیرسیاقی دیوان فرّخی را به سال 1335 خورشیدی (58 سال پیش) منتشر کرد[3] و تا کنون همان چاپ با تغییرات جزئی بارها تجدید طبع شده است. در طول این سال‌ها جز چند مقاله در توضیح چند کلمه و معرّفی چند بیت نویافته، کوششی در حوزۀ شناخت نسخه و تصحیح مجدّد دیوان فرّخی نمی‌‌شناسیم. نخستین مقاله به قلم دکتر علی رواقی با عنوان «نگرشی در دیوان فرّخی سیستانی» در مجلّۀ دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران (1355: 118-143) منتشر شد که حدود 24 فقره از غلط‌های چاپ دکتر دبیرسیاقی را توضیح و تبیین کرد. دکتر دبیرسیاقی در چاپ‌های بعدی دیوان فرّخی، شماری از اصلاحات دکتر رواقی را در متن، و بقیّه را با عنوان استدراک نقل کرد.

مقالۀ دوم که حاصل کوشش چهار نفر (طاهره خوشحال دستجردی، غلام‌حسین شریفی ولدانی، مهدی فاموری، علی‌‌رضا شادآرام) و مستخرج از رسالة دکتری بود، به نام «تاج‌المآثر و کشف ابیاتی فراموش‌شده از چند دیوان» در مجلّة پژوهش زبان و ادبیّات فارسی (1388: 75-94) منتشر شد[4]. در این مقاله، نویسندگان قطعة ده‌بیتی مندرج در تاج‌المآثر (نوشتۀ سال 602 ق) را منسوب به فرّخی دانسته‌‌اند[5].

آخرین مقاله، نوشتۀ دکتر محمود امیدسالار با عنوان «پیشنهادی در تصحیح بیت آغازین قصیده داغگاه فرّخی» در مجلّة علّامه (1390: 47-54) انتشار یافت. دکتر امیدسالار در این مقاله با استناد به کتاب ترجمان‌البلاغه‌ اثر رادویانی و نیز بر مبنای بعضی نسخه‌های دیوان فرّخی، نخستین بیت قصیدۀ داغگاه را تصحیح کرده است.

 

تصحیح چند خطا در دیوان فرّخی

دکتر دبیرسیاقی (1388: هفده ـ هجده) در تصحیح دیوان فرّخی، بنای کار خود را بر همان نسخۀ چاپ عبدالرّسولی و حواشی آن قرار داده و از چند نسخۀ متأخّر نیز استفاده کرده است. در مقدّمۀ ایشان می‌‌خوانیم:

اینجانب در تصحیح نسخۀ حاضر، نخست متن چاپی مذکور [چاپ عبدالرّسولی] را با نسخ خطّی که به نشانه‌‌های اختصاری «د» و «ند» و «م» نموده شده است مقابله کردم و ضبط نسخۀ چاپی را علامت «چ» و حواشی آن را نشانۀ «نچ» دادم و برای اینکه نتیجۀ کار مرحوم عبدالرّسولی از لحاظ رعایت امانت مشخّص و ممتاز باشد، هر جا متن حاضر با چاپ وی متفاوت است، در حاشیه، ضبط «چ» را قید کردم و آنجا که متن خود را بر اساس ضبط حاشیۀ چاپ او، یعنی «نچ» قرار دادم، در حاشیۀ چاپ خودم متذکّر شدم ... در کتابخانۀ مجلس شورای ملی ایران، سه نسخۀ خطّی از دیوان فرّخی به شماره‌‌های 1036 و 1037 و 1038 موجود است که از آن سه، به علامات اختصاری «مج1» و «مج2» و «مج3» استفادت برده‌‌ام، امّا نه بسیار[6].

نسخۀ «م»، اقدم نسخ ایشان، به سال 1067 قمری کتابت شده است، یعنی با درگذشت فرّخی (فو ۴۲۹ ق) 638 سال فاصله دارد. این فاصلۀ زمانی، با تغییر میزان اطّلاعات و دانش ادبی و از همه مهمّ‌تر امانتداری بعضی از کاتبان، زمینه را برای هر نوع تحریف و تصحیف فراهم کرده است؛ به‌خصوص آنجا که کلمه‌‌ای مهجور و ناشناخته بوده و امکان جایگزینی کلمه‌‌ای آشنا ممکن می‌‌شده است. آنچه در اینجا می‌‌آید، غالباً نمونه‌‌هایی از همین تصرّفات کاتبان است:

1. در تغزّل قصیدۀ شمارۀ چهارده، در مدح میر ابوالفتح، فرزند سیّدالوزراء احمد بن حسن میمندی، آمده است:

من   ندانم که عاشقی چه بلاست
  زرد و خمیده گشتم از غم عشق
 
 

 

هر بلایی که هست عاشق   راست
  دو رخ لعل‌فام و قامت راست [؟]
   (فرّخی،   1388: 25)

مصراع نخستِ بیت دوم در چاپ دبیرسیاقی، مطابق چاپ عبدالرّسولی (فرّخی، 1392: 26) است و در نظر اوّل می‌‌توان احتمال داد که «گشتم» تبدیل‌‌شدۀ «کردم» باشد. مصحّحان در ذیل صفحه، به مصراع نخست در فرهنگ انجمن‌‌آرای ناصری «زرد و چمچاخ کردم از غم عشق» اشاره کرده و از آن گذشته‌‌اند. این بیت در فرهنگ جهانگیری[7] (انجوی شیرازی، 1351: 2/1688) و فرهنگ رشیدی[8] (حسینی مدنی تتوی، 1337: 1/540) و فرهنگ انجمن‌‌آرای ناصری (هدایت، 1288: 244) ـ که نویسندگان این هر دو از فرهنگ جهانگیری اخذ و اقتباس کرده‌‌اند ـ در ذیل «چمچاخ[9]: خمیده و منحنی» به این صورت آمده است:

زرد و   چمچاخ کردم از غم عشق

 

دو رخ   لعل‌فام و قامت راست

و معنی بیت روشن است: از غم عشق، دو رخ لعل‌‌فامم را زرد و قامت راستم را کوژ کردم. این بیت، در لغت‌‌نامۀ دهخدا، ذیل چمچاخ (دهخدا، 1373) به همین صورت، از فرهنگ جهانگیری نقل شده است.

2. در قصیدۀ شمارۀ هفتاد در مدح سلطان مسعود غزنوی می‌‌خوانیم:

به ماه و صنوبر همی‌‌خواندم او را [؟]

 

به رخسار و بالای زیبا و درخور

و شاعر بر پایۀ این تشبیه، چنین ادامه داده است:

همی‌‌گشت زان فخر و زان شادمانی
  به رمز این مرا گفت آن شکّرین‌لب [؟]
  مرا با صنوبر همانند کردی
  چه ماند به رخسار خوبم ستاره؟!
  ستاره کجا دارد از سنبل آذین؟!
  مرا زین سپس چون صفت کرد خواهی
 
 

 

صنوبر بلند و ستاره منوّر
  که ای شاعر اندر سخن ژرف بنگر
  به قدّ و به رخ با ستاره برابر
  چه ماند به قدّ بلندم صنوبر؟!
  صنوبر کجا دارد از لاله افسر؟!
  به چیزی صفت کن که از من نکوتر
   (فرّخی، 1388: 147)

در چاپ عبدالرّسولی (فرّخی، 1392: 132) ابیات اوّل و سوم به این صورت آمده‌‌اند و این صورتْ صحیح است:

ستاره و صنوبر همی‌‌خواندم او را

هـوازی   مرا گوید آن شکّرین‌لب

 

بـه رخـسار و بالای زیبا و درخور

که ای   شاعر اندر سخن ژرف بنگر

در تأیید این ضبط، چند نکته گفتنی است: 1) نوعی التزام شاعر در همراه کردن «ستاره و صنوبر» در ابیات پسین (پنج مرتبه) مؤیّد آن است. اتّفاقاً از میان نسخه‌‌هایی که مصحّح در اختیار داشته، متن برابر دیگر نسخْ صحیح است. از میان نسخه‌‌ها فقط نسخة «ند» بیت را به صورت مغلوط «به ماه [= بماه، بسنجید با: ستاره] و صنوبر» آورده و بقیّۀ نسخه‌ها و چاپ عبدالرّسولی همگی «ستاره و صنوبر» دارند. 2) گوینده «به رمز= برمز» چه گفته است؟ روشنی و وضوح سخن در ابیات بعد، «رمز» گفتن آن را بی‌‌معنی و خطا بودن «به رمز این» را مسلّم کرده است. به علاوه، ضبط بیت برابر فرهنگ جهانگیری (انجوی شیرازی، 1351: 2/2132)، فرهنگ رشیدی (حسینی مدنی تتوی، 1337: 2/1507) و چاپ عبدالرّسولی (فرّخی، 1392: 132) صحیح است:

هوازی مرا   گوید آن شکّرین‌لب

 

که ای   شاعر اندر سخن ژرف بنگر[10]

معنی بیت: آن دلبر شکّرین‌لب هوازی (= به یک‌بار، ناگاه، دفعتاً)[11] به من می‌‌گوید: که ای شاعر! در هنگام سخن گفتن ژرف بیندیش و ... زین پس چون خواستی مرا به چیزی مانند کنی، به چیزی نیکوتر از من تشبیه کن.

هرچند در صحّت «هوازی» در این بیت تردیدی نیست، این را هم بیفزاییم که «هوازی» باز هم در شعر فرّخی (1388: 453) سابقه دارد:

به   مهمانِ هوازی شاد گردم

 

ز دستِ   رنج و غم آزاد گردم

و در اینجا «مهمان هوازی» به معنی «مهمان ناخوانده» است.

3. در قصیدۀ شمارۀ صد در مدح عضدالدّوله، امیر یوسف سپاه‌‌سالار، برادر سلطان محمود، آمده است:

ناوک‌‌اندازی و زوبین‌‌فکن و سخت‌‌کمان
 
 

 

تیزتازی و کمندافکنی و چوگان‌‌باز
 
(فرّخی، 1388: 200)

در مجموعۀ الفاظ بیت، ناوک و زوبین و کمان و کمند و چوگان، همه ابزار جنگ و بازی‌اند و به کار بستن آنها نشانۀ مهارت و نوعی چالاکی و هنر است. به علاوه، در این بیت، هر یک از آنها جزئی از صفت مرکّب است و اگر ضبط «تیزتازی» ـ که در این مجموعه ناساز و بیگانه است ـ با همین صورت بود، منطق حکم می‌‌کرد که آن را «نیزه‌‌بازی» بدانیم؛ امّا به‌جای آن در اقدم نسخ و بعضی منابع دیگر مانند جُنگ بقعة شیخ صفی‌‌الدّین اردبیلی[12]، (192 پ) «پهنه‌بازی» آمده است. پهنه به معنی طبطاب (= چوگانی که سر آن را مانند کفچه سازند) بارها در دیوان فرّخی آمده است؛ از جمله در این بیت که در ترکیب الفاظ، بسیار با بیت مورد بحث همانندی دارد:

هنر   نماید چندانکه چشم خیره شود
 
 

 

به تیر و نیزه و زوبین و   پهنه و چوگان
  (فرّخی،   1388: 327)

همچنین «پهنه باختن» که در لغت فرس (اسدی طوسی، 1365: 219) به نام فرّخی آمده است:

نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب

 

تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان

بنابراین، صورت صحیح بیت همان است که در چاپ عبدالرّسولی (فرّخی، 1392: 181) آمده است:

ناوک‌‌اندازی و زوبین‌‌فکن و سخت‌‌کمان

 

پهنه‌‌بازی و کمندافگنی و چوگان‌‌باز

4. در قصیدۀ شمارۀ 119 در مدح عضدالدّوله، امیر یوسف سپاه‌‌سالار، برادر سلطان محمود می‌‌خوانیم:

پیش   سائل زرّ برافشاند به هنگام جواب
 
 

 

پیش نحوی موی بشکافد به   هنگام کلام
  (فرّخی،   1388: 236)

بیت در چاپ عبدالرّسولی (فرّخی، 1392: 213) نیز چنین است؛ فقط در دست‌‌نویس «ند»، مصراع نخست متفاوت و به این شکل بوده است: «پیش سائل زرّ سرخ آرد به هنگام جواب». پیداست که با این صورت‌ها، بیت ابهام و اشکالی ندارد، ولی این بیت در فرهنگ جهانگیری (انجوی شیرازی، 1351: 1/285؛ حسینی مدنی تتوی، 1337: 1/483) ذیل «چاکانیدن: چکانیدن» بدین شکل آمده است:

پیش   سائل زرّ بچاکاند به هنگام جواب
 
 

 

پیش   نحوی موی بشکافد به هنگام کلام[13]
 
(فرّخی، 1388: 236)

تبدیل واژۀ کهن «بچاکاند» به کلمۀ آشنای «برافشاند» گویا برای کاتبان قرون اخیر کاری طبیعی است، امّا دست‌کم دو بار دیگر «زرّ چکاندن» و «دُرّ چکاندن» [= سخن ناب و زیبا گفتن]، با همان معنی «زرّ چاکاندن» در دیوان فرّخی آمده است و طبیعی بودن کاربرد آن را در شعر او تأیید می‌‌کند. فرّخی (1388: 182؛ نیز 1392: 164) در مدح خواجه ابوالمظفّر در توصیف زیبایی سخن او گفته است:

سخندانی که بشکافد مَثَل موی
 
 

 

سخنگویی که بچکاند مَثَل زرّ
 
 

و در مدح ابواحمد تمیمی گفته است:

زرّی همی‌‌چکاند، دُرّی همی‌‌فشاند
 
 

 

کان در جهان بماند پاینده تا به محشر
  (فرّخی،   1388: 187؛ نیز 1392: 164)

5. در قصیدة شمارۀ 171 در ذکر مسافرت از سیستان به بُست و مدح خواجه منصورِ حسن میمندی آمده است:

گر ز جود تو نسیمی بگذرد بر زنگبار
 
 

 

ور ز خشم تو سمومی بروزد بر هندسان
  (فرّخی،   1388: 336؛ نیز 1392: 304)

«هندسان» ظاهراً مخفّف «هندوستان» را در متن دیگری نیافتیم، امّا از اتّفاق در جُنگ بقعة شیخ صفی‌‌الدّین اردبیلی (191 پ) و در همین بیت به‌جای «هندسان»، «هندوان» آمده است و در متون فارسی، «هندوان» [= هندوستان] بارها به کار رفته است[14]؛ در شاهنامه آمده است:

یکی گفت   ازیشان که راهت کجاست؟
  چنین داد پاسخ که در هندوان
  یکی نامه دارم من از شاه هند
  که گر زی من آیی تو را کهترم
 
 

 

چو برداری، آرامگاهت   کجاست؟
  مرا شاد دارند و روشن‌‌روان
  نوشته ز مشک سیه بر پرند
  ز فرمان و رای تو برنگذرم
  (فردوسی،   1389: 5/8)

ز کوه و   ز هامون بخواهم سپاه
  بپردازم این تا درِ هندوان
  ز کشمیر وز کاول و قندهار
 
 

 

سوی باختر   برگشاییم راه
  نداریم تاریک ازین پس روان
  روارو سوی هند هم زین شمار
  (همان: 4/73)

و چنین است در کتاب الابنیة عن حقائق الادویة[15]: «و آن دیگر داروها که به هندوان موجود است، اندر این دیگر اقلیم‌ها نیابند» (هروی، 1388: 4 پ).

6. در قصیدة شمارۀ 178 در مدح سلطان محمود غزنوی آمده است:

به فرّخی و به شادی و شاهی ایران‌‌شاه
  بر آنکه چون بکند مهرگان به فرّخ‌روز
 
 

 

به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
  به جنگ دشمنِ واژون کشد به سغد سپاه
  (فرّخی،   1388: 344؛ نیز 1392: 311)

بنا بر بیت دوم از این ابیات، محمود غزنوی به جانب «سغد» برای دفع یا قلع و قمع «دشمن واژون» سپاه کشیده است، و ظاهراً مصحّحان با اعتقاد به صحّت این خبر، بیت را با همین صورت پذیرفته‌‌اند، حال آنکه در منابع دست اوّل تاریخ غزنویان از جمله تاریخ یمینی و تاریخ گردیزی حرفی از لشکرکشی سلطان محمود به سغد (ناحیه‌‌ای در ماوراءالنّهر) به میان نیامده است؛ ولی چنانکه از این ابیات برمی‌‌آید، فرّخی آن را مقارن با جشن مهرگان سروده است که سلطان محمود تصمیم داشته بعد از برگزاری آن، به فتوحات خود ادامه دهد. در شریطة همین قصیده می‌‌خوانیم:

خجسته بادت و فرخنده جشن و فرّخ باد
 
 

 

به سغد   رفتن و بیرون شدن ز خانه به راه
   (فرّخی، 1388: 346)

بر فرض که خبر رفتن سلطان محمود به سغد هم صحیح باشد، بیتْ ساخت درست و معنای روشنی ندارد: «... به سغد رفتن و بیرون شدن از خانه به راه، بر تو فرّخ باد (!)» بنا بر زیرنویس‌های صفحة 346 در شرح نسخه‌بدل‌های همین بیت، نسخه‌‌های «م» و «ند» به‌جای «به سغد رفتن»، «بسیج رفتن[16]» دارند که صورتی متفاوت از «به سغد رفتن» است، امّا می‌‌توان در صورت اصلی و خوانشِ «به سغد رفتن= بسغد رفتن» تردید و تأمّل کرد و بیت را به گونة دیگری خواند. اگر «به سغد» را «بسغده[17]» بخوانیم، شکل صحیح بیت به دست خواهد آمد؛ چرا که در اینجا نیز فرهنگ جهانگیری (انجوی شیرازی، 1351: 1273) و فرهنگ رشیدی (حسینی مدنی تتوی، 1337: 1/308) این دو بیت را با اندکی تفاوت ذیل «بسغده= آماده، مهیّا» آورده‌‌اند، و می‌‌توان احتمال داد که هر دو بیت فرّخی با همین صورت بوده‌‌اند:

بر آنکه   چون بکند مهرگان به فرّخ‌روز
  خجسته بادت و فرخنده جشن و فرّخ باد

 

به جنگ   دشمن واژون کشد بسغده سپاه...
  بسغده رفتـن و بیـرون شدن ز خانه به راه

امّا به نظر ما تحریف دیگری که در این دو بیت فرّخی پیش آمده، تبدیل «کند» به «کشد» در «کشد به سغد سپاه» و «کردن/ گشتن» به «رفتن» در «به سغد رفتن و بیرون شدن» است و باعث شده که این تحریف‌‌های ناخواسته، بیش از هر چیز زمینه را برای آن تبدیل‌ها فراهم سازد؛ همچنان که در فرهنگ رشیدی، بیت نخست به شکل زیر آمده است:

بدانکه   چون بکند مهرگان به فرّخ‌روز

 

به جنگ   دشمن واژون کند بسغده سپاه

و صورت صحیح بیت دوم را نیز بدین گونه می‌‌توان پیشنهاد کرد:

خجسته   بادت و فرخنده جشن و فرّخ باد

 

بسغده کردن   و بیرون شدن ز خانه به راه

 

نتیجه

در تصحیح آثار شاعران متقدّم که دست‌‌نوشتۀ کهنی از آنها در دست نیست، بیش از پیش باید استقصا و جست‌وجوی تامّ کرد و مراجعه به فرهنگ‌ها و جنگ‌‌ها و سفینه‌‌های کهن از ضرورت‌های اجتناب‌‌ناپذیر این جستجوهاست. به علاوه، برای تنظیم فرهنگ‌های جامع و شاملی که واژه‌‌های کهن و شواهد دقیق و روشن‌‌کننده را در بر گیرد، امروز تصحیح مجدّد و بررسی دقیق بسیاری از دیوان‌‌های کهن، کاری است لازم، و دیوان فرّخی با همۀ ارزشی که دارد، از این نوع است. طبیعی است که در خیلی از مواقع، تأمّل دیگر در ضبط‌‌های ناشناخته و نامفهوم و ظاهراً خطا در تصحیح آثار گذشتگان، راه را برای یافتن صورت‌‌های درست کلمات و ابیات هموار می‌سازد.



[1]. شاعران زیادی از فرّخی تأثیر پذیرفته­اند؛ برای نمونه، قصیدۀ معروف فرّخی (1388: 1) در توصیف ابر با مطلع «برآمد پیلگون ابری ز روی نیلگون دریا» را امیر معزّی (1385: 23) با «برآمد ساج­گون ابری ز روی ساج­گون دریا» و سنایی (1354: 51) با «مکن در جسم و جان منزل که این دون است و آن والا» و قاآنی (1336: 3) با «به گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا» و سروش اصفهانی (1340: 1/7) با «دو ابر بانگ­زن گشت از دو سوی آسمان پیدا» استقبال کرده­اند.

[2]. لبیبی، از معاصران فرّخی که گویا با عنصری میانۀ خوشی نداشته است، به جوانی فرّخی در هنگام درگذشت، چنین اشاره می­کند:

گر فرّخی بمرد چرا عنصری نمرد؟
  فرزانه‌ای برفت و ز رفتنْش هر زیان
 
 

 

پیری بماند دیر و جوانی برفت زود
  دیوانه‌ای بماند و ز ماندنْش هیچ سود
                      (رادویانی، 1386:   32)

 

[3]. چاپ عبدالرّسولی (انتشارات سنایی، 1392) شامل 9564 بیت است و چاپ دبیرسیاقی (انتشارات زوّار، 1388) مشتملّ بر 8885 بیت.

[4]. صورت تکمیل‌شدۀ مقاله بعداً در مقدّمۀ تاج‌المآثر آمده است (نظامی نیشابوری، 1391: 93) که در آنجا علاوه بر آن قطعۀ ده‌بیتی، قطعه­ای سه‌بیتی را هم که در تاج‌المآثر (همان: 692) بدون اشاره به نام گوینده آمده است، با احتمال از فرّخی دانسته­اند.

[5]. در تاج‌المآثر (همان: 420-421) قطعه­ای ده‌بیتی بدون اشاره به نام گوینده آمده که بیت آغازین آن چنین است:

به   باغی خرامید خسرو که او را

 

بهار و   بهشت است مولا و چاکر

این بیت در دیوان چاپی فرّخی (1388: 53) در ضمنِ قصیده­ای آمده است و ظاهراً مصحّحان تاج‌المآثر به همین دلیل آن قطعه را از فرّخی دانسته­اند. از این ده بیت، فقط همان یک بیت در دیوان فرّخی آمده است و نه چنانکه مصحّحان گفته­اند، سه بیت؛ که اتّفاقاً فقط در قافیه با آن مشترک‌اند.

[6] . دکتر دبیرسیاقی در مقدّمۀ خود اشاره نکرده­ که از نسخۀ «ن» هم بهره برده است، ولی در پانوشت­های دیوان (از صفحۀ نُه به بعد) ضبط­های متفاوت این نسخه نیز آمده است.

[7]. فرهنگ جهانگیری (تألیف: 1005- ۱۰۱۷ ق) نوشتۀ جمال‌الدین حسین بن فخرالدین حسن انجو شیرازی است که آن را در زمان اکبرشاه آغاز کرد و سپس به نام جهانگیر فرزند اکبرشاه به انجام رسانید و به «فرهنگ جهانگیری» موسوم کرد. علی اصغر حکمت آن را «از بهترین و جامع­ترین و دقیق‌ترین فرهنگ‌های زبان فارسی» (حکمت، 1373: 148) دانسته است.

[8]. فرهنگ رشیدی (تألیف 1064 ق) اثر عبدالرّشید بن عبدالغفور حسینی مدنی تتوی، از مردم تته در منطقۀ سند است و مؤلّفْ آن را با استفاده از فرهنگ سروری و فرهنگ جهانگیری تألیف کرده است.

[9]. گفتنی است که در این بیت­های سوزنی:

گفـت: ای کدخدای خام­طمع

کاج «صمصام» را سزد بر یال

 

پیــرِ پــوچِ بغل­زنِ چمچاچ

«سوزنی» را ترانه بر ره چاچ

«چمچاچ» را هم به معنی «منحنی، گوژپشت» آورده­اند (دهخدا، 1373: 5/7232) و بنابراین «چمچاخ» صورتی از «چمچاچ» است، چرا که اِبدال صامت «ج/ چ» به «خ» سابقه دارد؛ مانند اسفناج/ سپاناخ (ناتل خانلری، 1382: 2/72).

[10]. در دیوان فرّخی (1388: 452)، بخش ابیات پراکنده و بازیافته از فرهنگ­ها، صورت صحیح این بیت نقل شده؛ حال آنکه همین بیت با اندکی تفاوت، ضمن قصیده­ای در صفحۀ 147 دیوان آمده است.

[11]. در قرن‌های چهارم و پنجم هجری، بعضی از مترجمان قرآن کریم، «فَإذا» را «هوازی» ترجمه کرده­اند؛ برای مثال، در آیۀ شریفه «أَ
أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ أَنْ یخْسِفَ بِکُمُ الْأرْضَ فَإذا هِی تَمُورُ (ملک: 16)» (یاحقّی، 1389: 1/102). در آثار دیگر شاعران این دوره نیز از تبدیل و تحریف «هوازی» نمونه­هایی هست؛ از جمله در دیوان قطران تبریزی (1362: 186) می­خوانیم:

او   مرا شیرین چو جان است و گرامی چون جهان

 

از جهان و جان ندارد کس به بازی دست باز

و بنا بر جُنگ بقعة شیخ صفی­الدّین اردبیلی (8) و یکی از دست­نوشته­های دیوان قطران، (نسخة نخجوانی: 13) در مصراع دوم، «هوازی» به «به بازی» تبدیل شده است. اصل سخن شاعر بنا به این دو نسخه، چنین است:

او   مرا شیرین چو جان است و گرامی چون جهان

 

از   جهان و جان هوازی کس ندارد دست باز

 

[12]. جُنگ بقعة شیخ صفی­الدّین اردبیلی از مجموعة هدایای شاهان صفوی به بقعة شیخ صفی­الدّین است که در جریان جنگ‌های ایران و روسیّه به دست روس‌ها افتاد و فعلاً در کتابخانۀ دولتی عمومی سالتیکف شچدرین (Saltykow-Schtschedrin) سن‌پطرزبورگ به شمارۀ 322 نگهداری می­شود. این جنگ تاریخ ندارد و نام گردآورندة آن مشخص نیست، ولی مُهر وقف شاه عبّاس صفوی (احتمالاً شاه عبّاس دوم) بر خانقاه شیخ صفی‌الدّین اردبیلی دارد (میرزایف، 1350: 2-3). در چهار برگ از این مجموعه (191پ؛ 194ر)، اشعاری به نام فرّخی آمده است: نُه قصیده و یک قطعة دوبیتی؛ البتّه از این میان، یک قصیده در اصل از ادیب صابر ترمذی است (ترمذی، 1385: 466-469) و به خطا جزو اشعار فرّخی آمده است. آن قطعه را هم که در دیوان چاپی دبیرسیاقی نیافتیم عبارت است از: (در مصراع نخست، یک کلمه ناخواناست)

گـرَم عـنایـت عشقت ... در عشق

گلِ جمالِ رخِ یار، دیده­ای چیند

 

دلم مقاومت هر عنا تواند کرد

کزو تحمّلِ خارِ جفا تواند کرد

هشت قصیدۀ باقی­مانده به ترتیب با قصاید شمارۀ 171، 157، 86، 100، 189، 180، 50، 1 در دیوان چاپی دبیرسیاقی برابر است با تفاوت‌هایی که دو مورد از آنها در همین مقاله مطرح شد، و افزوده­های آن عبارت است از:

قصیدۀ 1 بعد از بیت 27، بیت زیر را اضافه دارد:

عجب دارم که تلخی خشم او بر سیستان آمد

 

که اندر سیستان زان پس همی شیرین بود خرما

قصیدۀ 86 بعد از بیت 3537:

میــر   عـادل بوالمظفّر خسرو گیتی­پناه

 

شـهریـار   شیـرگیـر و پـادشــاه شهـریار

قصیدۀ 171 بعد از بیت 6742:

چون   مجرّه ساخته زینی دراز از بهر راه

 

شیب   مرکب را ازان در زیر ران کرده ستان

 

[13]. بیت منظور، دهمین بیت از قصیده­ای است با مطلع:

ای ز   سیمینه فکنده در بلورینه مدام

 

هم به ساعد چون بلوری، هم به تن چون سیم خام

و در فرهنگ‌ها، کلمۀ قافیه به‌جای «کلام» سهواً «سؤال» آمده است.

[14]. همچنین است کلمۀ «هندوانه» که در اصل صفت نسبی است مانند شاهانه و دیوانه، ولی به معنای سرزمین هندوستان مستعمل بوده است؛ چنانکه در تاریخ فیروزشاهی آمده است: «ملک تمر با چند سوار معدود سر در جهان گرفت و خود را در هندوانه [= بلاد هندوان] انداخت و همانجا نقل کرد [= وفات کرد]» (قزوینی، 1388: 7/304-306).

[15]. نسخۀ کتاب الابنیة عن حقائق الادویة تألیف ابومنصور موفّق بن علی هروی از کهن‌ترین دست­نوشته­های فارسی، کتابت 447 هجری، به خطّ علی بن احمد اسدی طوسی است.

[16]. در بیت 22 همین قصیده، بار دیگر مشابه همین مضمون را تکرار کرده است:

خدایت از پی جنگ آفرید وز پی جود

 

بسیج رزم کن و جنگ جوی و دشمن کاه

 

[17]. بسغده (= آماده، فراهم) در شعر ابوشکور و عنصری نیز آمده است:

ابوشکور:

به   رود اندرون، نابسغده شدن
 
 

 

نباید که نتوانش   بازآمدن
  (اسدی طوسی، 1319: 208)

عنصری:

که من مقدّمة خویش را فرستادم
 
 

 

بدانکه آمدنم را بسغده باشد کار
  (دهخدا، 1373: 3/4147)

 

مراجع

اسدی طوسی، ابومنصور احمد بن علی (1319)، لغت فرس، به تصحیح و اهتمام عبّاس اقبال، طهران، چاپخانۀ مجلس.

ـــــــــــــ (1365)، لغت فرس، به تصحیح و تحشیۀ فتح‌الله مجتبائی و علی‌اشرف صادقی، چاپ اوّل، تهران، خوارزمی.

امیدسالار، محمود (1390)، «پیشنهادی در تصحیح بیت آغازین قصیدة داغگاه فرّخی»، مجلّة علّامه، شمارۀ 31، بهار و تابستان، 47-54.

امیر معزّی نیشابوری (1385)، کلّیّات دیوان، مقدّمه و تصحیح و تعلیقات از محمّدرضا قنبری، چاپ اوّل، تهران، زوّار.

انجو شیرازی، میرجمال‌الدّین‌ حسین‌ بن‌ فخرالدّین‌ حسن (1351)، فرهنگ جهانگیری، ویراستة‌ رحیم‌ عفیفی، چاپ‌ دوم، مشهد، دانشگاه‌ فردوسی‌ مشهد.

ترمذی، ادیب صابر (1385)، دیوان، به تصحیح احمدرضا یلمه‌‌ها، چاپ اوّل، تهران، نیک‌خرد.

جُنگ بقعة شیخ صفی‌‌الدّین اردبیلی، نسخۀ محفوظ در کتابخانۀ دولتی عمومی سالتیکف شدرین، شمارۀ 322، سن‌پطرزبورگ.

حسینی مدنی تتوی، عبدالرّشید بن عبدالغفور (1337)، فرهنگ رشیدی، به تحقیق و تصحیح محمّد عبّاسی، چاپ اوّل، تهران، کتابخانۀ بارانی.

حکمت، علی‌اصغر (1373)، «فرهنگ جهانگیری»، چاپ‌شده در «مقدّمة لغت‌‌نامة دهخدا»، تهران، دانشگاه تهران، 148-149.

خوشحال دستجردی، طاهره؛ شریفی ولدانی، غلام‌حسین؛ فاموری، مهدی؛ شادآرام، علی‌‌رضا (1388)، «تاج‌المآثر و کشف ابیاتی فراموش‌شده از چند دیوان»، مجلّة پژوهش زبان و ادبیّات فارسی، شمارة 15، زمستان، 75-94.

دهخدا، علی اکبر (1373)، لغت­نامه، زیر نظر محمّد معین و سیّد جعفر شهیدی، چاپ اول از دورۀ جدید، تهران، دانشگاه تهران.

رادویانی، محمّد بن عمر (1386)، ترجمان‌البلاغه، به اهتمام دکتر محمّدجواد شریعت، چاپ اوّل، اصفهان، دژنپشت.

رواقی، علی (1355)، «نگرشی در دیوان فرّخی سیستانی»، مجلّة دانشکدة ادبیّات و علوم انسانی دانشگاه تهران، شمارة 93 و 94، بهار و تابستان، 118-143.

سروش اصفهانی، میرزا محمّدعلی خان (1340)، دیوان، با مقدّمة جلال‌‌الدّین همایی، به اهتمام محمّدجعفر محجوب، چاپ اوّل، تهران، امیرکبیر.

سنایی غزنوی، ابوالمجد مجدود بن آدم (1354)، دیوان، به اهتمام محمّدتقی مدرّس رضوی، تهران، سنایی.

فرّخی سیستانی، علی بن جولوغ (1388)، دیوان، به کوشش محمّد دبیرسیاقی، چاپ هشتم، تهران، زوّار.

ــــــــــــــ (1392)، دیوان، به جمع و تصحیح علی عبدالرّسولی، بازخوانی و ویرایش محمّد بهشتی، چاپ اوّل، تهران، سنایی.

فردوسی، ابوالقاسم (1389)، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، چاپ سوم، تهران، مرکز دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی.

قاآنی شیرازی، حبیب‌‌الله بن محمّدعلی (1336)، دیوان (همراه با اشعار پراکندة محمّدحسن سامانی فرزند او)، با تصحیح و مقدّمة محمّدجعفر محجوب، چاپ اوّل، تهران، امیرکبیر.

قزوینی، محمّد (1388)، یادداشت‌های قزوینی، به کوشش ایرج افشار، چاپ چهارم، تهران، دانشگاه تهران.

قطران تبریزی (1362)، دیوان، از روی نسخة محمّد نخجوانی، چاپ اوّل، تهران، ققنوس.

ـــــــــــــ نسخۀ نخجوانی، محفوظ در کتابخانۀ ملی تبریز، شمارۀ 134، تبریز.

مدبّری، محمود (1370)، شرح احوال و اشعار شاعران بی‌‌دیوان در قرن‌‌های 3، 4، 5 هجری قمری، چاپ اوّل، تهران، پانوس.

میرزایف، عبدالغنی، (1350)، یک نسخة جعلی دیگر از اشعار رودکی، ایران‌شناسی، جلد دوم، شمارة دوم، ص 1-18 .

ناتل خانلری، پرویز (1382)، تاریخ زبان فارسی، چاپ هفتم، تهران، فرهنگ نشر نو.

نظامی نیشابوری، صدرالدّین حسن (1391)، تاج‌المآثر، به مقدّمه و تصحیح و تعلیق مهدی فاموری و علی‌رضا شادآرام، چاپ اوّل، یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی.

هدایت، رضاقلی‌‌خان (1288)، فرهنگ انجمن‌آرای ناصری، چاپ اوّل، تهران، دار الطّباعة الخاصّة.

هروی، ابومنصور موفّق بن علی (1388)، الابنیة عن حقائق الادویة (روضة‌الانس و منفعة‌النفس)، نسخه‌‌برگردان به قطع اصل نسخۀ خطّی شمارۀ A.F.340 کتابخانۀ ملّی اتریش (وین)، به خطّ علی بن احمد اسدی طوسی، کتابت 447 هجری، با مقدّمۀ فارسی ایرج افشار ـ علی‌اشرف صادقی و با مقدّمۀ انگلیسی برت گ. فراگنر / نصرت‌‌الله رستگار ـ کارل هولوبار ـ اِوا ایربلیش ـ محمود امیدسالار، چاپ اوّل، تهران، مرکز پژوهشی میراث مکتوب؛ وین، فرهنگستان علوم اتریش.

یاحقّی، محمّدجعفر (با نظارتِ ~) (1389)، فرهنگ‌نامۀ قرآنی، چاپ سوم، مشهد، بنیاد پژوهش‌‌های اسلامی آستان قدس رضوی.

یوسفی، غلام‌حسین (1368)، فرّخی سیستانی (بحثی در شرح احوال و روزگار و شعر او)، چاپ دوم، تهران، علمی.





:: موضوعات مرتبط: تصحیح چند خطا در دیوان فرّخی سیستانی , ,
:: بازدید از این مطلب : 341
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
تاریخ انتشار : جمعه 27 شهريور 1394 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: